محرم باید زنده بماند
شنبه 8 فروردين 1397برچسب:, :: 9:21 ::  نويسنده : عاشق آقا

ابن مرجانه

والي کوفه در زمان حادثه عاشورا، که شهادت امام حسين «ع » و يارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زياد را «ابن مرجانه » هم مي گويند، زيرا نام مادرش کنيزي زناکار و مجوسي به نام «مرجانه » بود.در کوفه پس از عاشورا که اسراي اهل بيت را وارد دار الاماره کردند، حضرت زينب «ع » در خطاب به ابن زياد، او را «يابن مرجانه » خواند و اين اشاره به نسبت ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.او از سرداران مشهور اموي بود که درسال 54 هجري از طرف معاويه به حکومت خراسان منصوب شدپس از حرکت امام حسين «ع » از مکه به سوي عراق، وي عمر سعد را با لشکري گسيل داشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان کشتن سيد الشهدا و يارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد (که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود) داد.



شنبه 6 فروردين 1397برچسب:, :: 9:13 ::  نويسنده : عاشق آقا

از جنايتهاي سپاه عمر سعد، آتش زدن خيمه هاي امام حسين «ع » و اهل بيت او در روزعاشورا بود.پس از آنکه امام به شهادت رسيد، کوفيان به غارت خيمه ها پرداختند، زنها رااز خيمه ها بيرون آوردند، سپس خيمه ها را به آتش کشيدند.اهل حرم، گريان و پابرهنه دردشت پراکنده شدند و به اسارت در آمدند. امام سجاد «ع » در ترسيم آن صحنه فرموده است: به خدا قسم هر گاه به عمه ها و خواهرانم نگاه مي کنم، اشک در چشمانم مي دود و به ياد فرار آنها در روز عاشورا از خيمه اي به خيمه ديگر و از پناهگاهي به پناهگاه ديگرمي افتم، که آن گروه فرياد مي زدند: خانه ظالمان را بسوزانيد! اين آتش، امتداد همان آتش زدني بود که پس از رحلت پيامبر، در خانه زهرا «ع » با آن سوخت و آتش کينه هايي بود که از بني هاشم و اهل بيت در سينه ها داشتند.به ياد اين حادثه، در مراسم عاشورا در برخي مناطق رسم است که خيمه هايي به نشان خيام اهل بيت بر پا مي کنند، ظهر عاشورا به آتش مي کشند، تا احياگر ياد آن ستمي باشد که روز عاشورا بر خاندان رسالت رفت.



شنبه 5 فروردين 1397برچسب:, :: 8:48 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمرو بن قيس

وي همراه پسر عمويش در منزلگاه قصر مقاتل با امام حسين «ع» ديدار کرد.امام او را به نصرت خويش فرا خواند، ليکن هم او و هم پسر عمويش بهانه آوردند که: پير مرديم و بدهکار و عيالمند، کالاهاي مردم نيز در دست ماست.نمي دانيم چه خواهد شد؟مي ترسيم امانت مردم تباه شود!بدينگونه به امام، پاسخ سرد و رد دادند.حضرت نيز از آنان خواست که بروند، تا نداي ياري خواهي حضرت را در کربلا نشنوند، چون هر که مظلوميت و تنهايي امام را ببيند و صدايش را بشنود اما پاسخ ندهد و ياري نکند، سزاوار است که خداوند او را در دوزخ افکند.



شنبه 4 فروردين 1397برچسب:, :: 8:46 ::  نويسنده : عاشق آقا

حنظلة بن اسعد شبامي

او از رجال سرشناس شيعه، سخنوري فصيح، شجاع و قاري قرآن بوده است.قبل از عاشورا و تاسوعا در کربلا به خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و با توجه به لياقتهايي که داشت، امام عليه السلام او را براي احتجاج پيش ابن سعد فرستاد.وقتي که اصحاب همگي شهيد شدند و جز چند نفر باقي نمانده بود و دشمن مرتب تيرباران مي کرد.حنظله خود را همچون سپري در مقابل حضرت امام حسين عليه السلام قرار داد و تيرها و نيزه ها و شمشيرهايي را که امام عليه السلام را هدف قرار مي دادند به جان مي خريد.نام حنظله با مختصر تغييري در زيارت ناحيه و رجبيه وارد شده است.«السلام علي حنظلة بن سعد الشبامي».



شنبه 19 اسفند 1396برچسب:, :: 17:20 ::  نويسنده : عاشق آقا

مجمع بن عبدالله بن مجمع بن مالک بن اياس بن عبد مناة بن عبيدالله بن سعد العشيرة المذحجي عائذي مي باشد.گويا اهل کوفه و يا يمن بوده است و در مسير کوفه در منزلگاه «زباله» به امام حسين عليه السلام پيوسته و در رکاب آن حضرت به کربلا آمد.مجمع و پسرش عائذ و عمرو بن خالد و جنادة و واضح، غلام حرث و سعد غلام عمرو بن خالد يک گروه شش نفري بودند که به راهنمايي طرماح در بين راه به اردوي امام عليه السلام ملحق شدند.مجمع و پسرش عائذ قبل از اولين حمله در روز عاشورا به شهادت رسيدند ولي به قول بعضي مجمع و پسرش در حمله نخست به شهادت رسيدند.از مجمع در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيه ياد شده است.



پنج شنبه 17 اسفند 1396برچسب:, :: 9:30 ::  نويسنده : عاشق آقا

معقل

از غلامان ابن زياد بود که به دستور او، منافقانه در کوفه خود را شيعه و طرفدار حسين بن علي «ع» و مسلم بن عقيل جلوه داد و در مسجد جامع کوفه، از طريق مسلم بن عوسجه، از مکان اختفاي مسلم آگاه شد.هر روز به خانه مسلم رفت و آمد مي کرد و مخفيانه اخبار و گزارشهاي نهضت را به ابن زياد مي رساند.جاسوسي او ضربه سختي به نهضت مسلم در کوفه زد و به دستگيري و شهادت «هاني» و سپس مسلم بن عقيل انجاميد.



دو شنبه 14 اسفند 1396برچسب:, :: 17:14 ::  نويسنده : عاشق آقا

عين الوردة

محل درگيري و جنگ شديد توابين به رهبري سليمان بن صرد با سپاه ابن زياد.توابين به خونخواهي حسين بن علي «ع» و به جبران کوتاهي خود در نصرت امام، قيام کرده بودند. سليمان بن صرد و جمع بسياري از يارانش در اين جنگ و در اين محل به شهادت رسيدند. عين الورده در شمال شرقي دمشق و منطقه غرب کوفه قرار دارد، در سرزمين شام.



دو شنبه 14 اسفند 1396برچسب:, :: 17:9 ::  نويسنده : عاشق آقا

كثير بن شهاب بن حصين حارثي

مزدور عبيدالله بن زياد در کوفه بود. هم او بود که جناب «عبدالاعلي بن يزيد کلبي» را در کوفه دستگير نمود و موجبات کشته شدنش را فراهم آورد. در زمان حرکت مسلم بن عقيل در کوفه، او طرفداران خويش را از قبيله ي مذحج گرد آورده بود تا مردم را وادارد که از طرفداري و حمايت مسلم بن عقيل دست بردارند.



یک شنبه 6 اسفند 1396برچسب:, :: 17:33 ::  نويسنده : عاشق آقا

حبيب بن مظاهر

از شهداي والاقدر کربلا بود.حبيب بن مظاهر (مظهر) اسدي، از طايفه بني اسد، کوفي و از اصحاب رسول خدا «ص » بود.در هر سه جنگ صفين، نهروان و جمل، در رکاب علي «ع » شرکت داشت.از اصحاب خاص امير المؤمنين و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآني شاگرد خاص وي بود.حضرت امير، او را که از حاملان علوم «ع » بود، به علم «منايا و بلايا» (آنچه بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود. عضو گروه ويژه «شرطة الخميس » بود که نيروي ضربتي و مطيع علي «ع » بودند. در نهضت مسلم بن عقيل در کوفه، وي از کساني بود که در راه بيعت گرفتن براي مسلم، کوشش مي کرد.نيز از سران شيعه در کوفه محسوب مي شد که به حسين بن علي «ع » دعوت نامه نوشت.نزد امام حسين «ع » موقعيت والايي داشت.در کربلا نيز امام، او را به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه خويش تعيين کرد.حبيب، تلاش فراواني داشت که ياراني از بني اسد را به ياري حسين «ع » بياورد، اما سپاه اموي مانع پيوستن آنان به ياران سيد الشهدا شدند. گفتگوي او با ميثم تمار، هنگام عبور از مجلس بني اسد، سالها پيش از عاشورا، که هر يک نحوه شهادت ديگري را پيشگويي مي کرد و مايه شگفتي حاضران بودند، معروف است و اين از همان علم مناياست که از علي آموخته بودند .



شنبه 28 بهمن 1396برچسب:, :: 19:4 ::  نويسنده : عاشق آقا

رباب بنت امرؤالقيس بن عدي

همسر گرامي امام حسين عليه السلام. ايشان مادر علي اصغر و سکينه عليهماالسلام بودند. گفته شده که رباب بر قبر حسين عليه السلام يک سال اقامت و عزاداري نمود و چون به مدينه برگشت از شدت ماتم درگذشت. رباب همسر حسين عليه السلام - دختر امرؤالقيس و مادر سکينه - در واقعه ي کربلا همراه بود، و او را با اسراي ديگر به شام روانه کرده بودند و چون وارد شهر مدينه شد. اشراف قريش يکي بعد از ديگري از او خواستگاري کردند. او گفت: من بعد از امام حسين عليه السلام کسي را شوهر نمي دانم و اختيار نمي کنم. او مدت يکسال زير آسمان زيست و حاضر نشد در خانه سرپوشيده و زير سقف زندگاني کند و از فرط حزن و اندوه جان سپرد.رباب عليهاالسلام در سال 62 هجري از دنيا رحلت نمود.



سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 11:44 ::  نويسنده : عاشق آقا

حجت الاسلام و المسلمين مرحوم کافي رضي الله عنه (واعظ نامدار) نقل فرمود که ملا احمد مقدس اردبيلي فرمودند: براي زيارت حضرت امام حسين عليه‏السلام با جمعي از طلبه‏ها پياده وارد کربلا شديم، در بين راه  طلبه‏اي بود که گاهي براي ما روضه مي‏خواند، گويا امام حسين عليه‏السلام نمکي بر حنجره‏اش ريخته بود.  مرحوم مقدس اردبيلي مي‏فرمايد: وقتي وارد کربلا شدم اربعين بود و زائران زيادي به آن جا آمده بودند، با خود گفتم: چون حرم شلوغ است داخل نمي‏روم و در گوشه‏اي از صحن مي‏نشينم و زيارت مي‏خوانم، آن گاه طلبه‏هايي را که در آن جا بودند دور خود جمع کردم و به آن‏ها گفتم: آن طلبه‏اي که در راه براي ما روضه مي‏خواند کجا است؟

 

4.jpg

 

گفتند: نمي‏دانيم کجا رفته است. در اين هنگام ديدم مرد عربي از بين جمعيت خود را کنار زد و به طرف من آمد و صدا زد: ملا احمد اردبيلي! مي‏خواهي چه کني؟ گفتم: مي‏خواهم زيارت اربعين بخوانم. آن مرد عرب گفت: پس زيارت را بلندتر بخوان تا من هم گوش کنم.  ملااحمد اردبيلي مي‏گويد: زيارت را بلندتر خواندم: وقتي زيارت تمام شد به طلبه‏ها گفتم: آن طلبه پيدا نشد؟ آن‏ها گفتند: آقا! نمي‏دانيم کجا رفته است. ناگهان مرد عرب به من گفت: مقدس اردبيلي! چه مي‏خواهي؟ گفتم: يکي از اين طلبه‏ها در راه براي ما روضه مي‏خواند، مدتي است که نمي‏دانم کجا رفته، خيلي علاقه دارم براي ما روضه بخواند. مرد عرب به من گفت: مقدس اردبيلي! مي‏خواهي من براي شما روضه بخوانم؟ گفتم: آري! آيا مي‏تواني روضه بخواني؟ مرد عرب گفت: آري! در اين موقع ديدم مرد عرب رويش را به طرف ضريح امام حسين عليه‏السلام گرداند و ما را منقلب کرد. يک وقت صدا زد: آقا جان! نه من و نه مقدس اردبيلي و نه اين طلبه‏ها هيچ کدام يادمان نمي‏رود، آن ساعتي که خواستي از خواهرت - حضرت زينب عليهاالسلام - جدا شوي، در اين هنگام ديد کسي بالاي سر او نيست. در آخر متوجه شدم که اين عرب، حضرت مهدي صاحب الزمان (عج) است. (مرحوم شيخ احمد کافي. )



دو شنبه 9 بهمن 1396برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : عاشق آقا

سالروز ایام فاطمیه را به تمام شما فاطمیون تسلیت عرض می نمایم



سه شنبه 3 بهمن 1396برچسب:, :: 11:56 ::  نويسنده : عاشق آقا

حسیــــن جـــــان!

هر چه میخواست دلم از تــــو برآورده شده

آرزوی " بفدایت بشوم" مانده هنوز...!



یک شنبه 6 بهمن 1396برچسب:, :: 10:23 ::  نويسنده : عاشق آقا

عذاب مرد ميخ فروش

 

فضل بن زبير مي‏گويد: نزد «سدي» نشسته بودم که مردي وارد شد و کنار ما نشست، يک لحظه متوجه شديم که بدنش بوي «صمغ»( صمغ، شيره‏اي است که از بعضي درختان مانند صنوبر گرفته مي‏شود.

)  مي‏دهد. «سدي» به او گفت «صمغ» مي‏فروشي؟ او گفت: خير! «سدي» گفت: اين بو براي چيست؟ آن مرد گفت: من در لشکر عمر بن سعد بودم و فقط در لشکر ميخ چادر مي‏فروختم. بعد از روز عاشورا، رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم و در کنار آن حضرت، حضرت علي عليه‏السلام و امام حسين عليه‏السلام نيز حضور داشتند و ديدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله به اصحاب امام حسين عليه السلام آب مي دهد. من هم در کنار رسول خدا صلي الله عليه و آله تقاضاي آب کردم؛ ولي آن حضرت از آب دادن به من خودداري کردند و فرمودند: آيا تو نبودي که به دشمنان ما کمک کردي؟ گفتم يا رسول الله! من فقط ميخ مي‏فروختم، در همين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله به حضرت علي عليه‏السلام رو کردند و فرمودند: به او صمغ  بخوران.

 

51.jpg

 

حضرت علي عليه‏السلام هم جامي به من دادند و من از آن خوردم، وقتي که بيدار شدم، تا سه روز از مخرج بول من، صمغ بيرون مي‏آمد، سپس آن حالت بر طرف شد؛ ولي بوي آن باقي ماند. «سدي» به او گفت: نان گندم بخور و هر چه از نباتات هست بخور و از آب فرات نيز بنوش؛ يعني هر چه دوست داري بخور، براي اين که هرگز فکر نمي‏کنم بهشت را مشاهده کني. ( مدينةالمعاجز، ج 4، ص 87. )



یک شنبه 5 بهمن 1396برچسب:, :: 10:23 ::  نويسنده : عاشق آقا

باز شدن در مسجد براثا براي شيخ غلامرضا طبسي


زاهد عابد و واعظ متعظ، مرحوم حاج شيخ غلامرضا طبسي قدس سره فرمود:
با چند نفر از دوستان با قافله به عتبات عاليات مشرف شديم. هنگام مراجعت براي ايران، شب آخري که در سحر آن بايد حرکت مي کرديم، به ياد آوردم که در اين سفر، مشاهده مشرفه و مواضع متبرکه را زيارت کردم جز مسجد براثا که آن را فراموش کرده ام و حيف است از درک فيض آن مکان مقدس محروم باشيم.
سپس به رفقا گفتم: بياييد به مسجد براثا برويم.

 

 26.jpg


آنها گفتند: وقت نيست! خلاصه آنها نيامدند و خودم تنها، از کاظمين بيرون آمدم.
وقتي به مسجد رسيدم، در را بسته ديدم و معلوم شد که در را از داخل بسته و رفته اند و کسي هم در آنجا نيست. حيران شدم که چه کنم؟ اين همه راه را به اميدي آمده ام! سپس به ديوار مسجد نگريستم، ديدم مي توانم از آن ديوار بالا بروم!

بالاخره هر طوري بود از ديوار مسجد براثا بالا رفتم و داخل مسجد شدم و با فراغت مشغول نماز و دعا شدم! به گمان اينکه در مسجد را از داخل بسته اند و باز کردنش آسان است.
در داخل مسجد هم کسي نبود. پس از فراغت از نماز و دعا، آمدم تا در را باز کنم ولي ديدم که قفل محکمي بر در زده اند و به وسيله ي نردبان يا چيز ديگري رفته اند!
حيران شدم که چه کنم؟ ديوار داخل مسجد هر طوري بود که اصلا نمي شد از آن بالا رفت! با خود گفتم: عمري است دم از امام حسين عليه السلام مي زنم و اميدوارم که به برکت آن بزرگوار، در بهشت برايم باز شود، با اينکه درب بهشت يقينا مهمتر است! باز شدن اين در هم به برکت حضرت ابي عبدالله عليه السلام سهل است.
پس با يقين تمام، دست به قفل گذاشتم و گفتم: «يا حسين عليه السلام» و سپس آن را کشيدم و فورا در باز گرديد! در را باز کردم و از مسجد بيرون آمدم و شکر خدا را بجاي آوردم و به قافله هم رسيدم. (1) .



یک شنبه 4 بهمن 1396برچسب:, :: 10:22 ::  نويسنده : عاشق آقا

يکي از سرکرده‏هاي دشمن که در کربلا براي کشتن امام حسين عليه‏السلام و اصحابش حاضر بود «اخنس بن زيد» نام داشت. او فردي خودخواه و بي‏رحم بود و از بي‏رحمي به همراه ده نفر با اسب بر جنازه‏ي امام حسين عليه‏السلام تاختند و استخوان‏هاي او را شکستند. اين مرد بي‏رحم، از دست انتقام مختار در امان ماند و تا سن نود سالگي عمر کرد و در يک شب به عنوان فردي ناشناس، مهمان يکي از مسلمانان و علاقه‏مندان اهل بيت عليهم‏السلام به نام «سُدي» شد. سُدي مي‏گويد: يک شب مردي نزد من آمد، خيلي دوست داشتم که با مهمان انس بگيرم و به او علاقه پيدا کنم. او «اخنس بن زيد» بود؛ ولي من او را نمي‏شناختم، با هم باب سخن را باز کرديم، تا اين که قصه‏ي کربلا به ميان آمد، با سوز فراوان آهي از دل کشيدم. او گفت: چه شد؟ چرا نگران شدي؟ گفتم: به ياد  مصيبت‏هايي افتادم که هر مصيبتي نزد آن آسان است. آن مرد گفت: اين سپاس تو براي چيست؟ گفتم: به خاطر اين که در انتقام خون امام حسين عليه‏السلام شرکت نکردم، مگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيده‏اي که فرمودند: هر کس در انتقام خون حسين عليه‏السلام شرکت کند در قيامت ترازوي اعمالش سبک مي‏گردد. اخنس گفت: اين حرف‏هايي را که مي‏زني درست نيست، همه آن‏ها دروغ است. 

50.jpg

گفتم: چطور درست نيست با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته شد». اخنس گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده. قاتل حسين عليه‏السلام عمر طولاني نمي‏کند؛ ولي قسم به جان تو! من بيش از نود سال عمر کرده‏ام، مگر مرا نمي‏شناسي؟ سدي گفت: نه! سپس گفت: من اخنس بن زيد هستم که به فرمان عمر سعد بر بدن حسين عليه‏السلام اسب تاختم و استخوان او را درهم شکستم. سدي گفت: خيلي نگران شدم و قلبم از شدت درد، آتش گرفت. با خود گفتم: بايد او را به هلاکت برسانم، در اين فکر بودم که فتيله چراغ خراب شد، خواستم درست کنم، اخنس گفت: من خودم آن را درست مي‏کنم. آن گاه برخاست تا فتيله چراغ را درست کند، سپس آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزاند، هر چه دست خود را به خاک ماليد خاموش نشد، آن گاه با عجز فراوان از من خواست تا کمکش کنم. سدي گفت: هر چند با او دشمن بودم، ولي آب آوردم و  بر دستش ريختم؛ ولي اثري نکرد و شعله‏ي آتش آن زيادتر شد و از جا برخاست و خود را داخل نهر آب انداخت؛ ولي هم چنان در آتش مي‏سوخت. سدي مي‏گويد: سوگند به خدا! هر چه آن مرد خود را در آب مي‏انداخت شعله‏ي آتش بيشتر مي‏شد و بدن او مانند ذغال مي‏سوخت و من به او نگاه مي‏کردم. ( همان، ج 45، ص 322. )



یک شنبه 3 بهمن 1396برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : عاشق آقا

افسر روسي


مرحوم حاج ملاّ محمود زنجاني كه به حاج ملاّ آقا جان    شهرت داشت ، پس از جنگ جهاني اول با پاي پياده به عراق و زيارت عتبات عاليات شتافت .
در مسير راه در شهر خانقين براي نماز به مسجد رفت و در آنجا با يك نفر افسر سابق بلشويك كه به صورت عجيبي هدايت يافته بود، آشنا شد و جرياني را از او شنيده كه خواندني است اين شما و اين هم داستان مورد اشاره ، او فرمود:
در شهر خانقين براي اداي نماز به مسجد رفتم و در آنجا مرد سفيد پوست درشت و فربهي را ديدم كه مثل شيعه ها نماز مي خواند از اين موضوع تعجب كردم خدايا او كه مال شمال روسيّه است .
نمازش تمام شد، نزديكش رفتم و پس از عرض سلام از لهجه اش يقين پيدا كردم كه او روسي است .
با اين وصف از وطن و مذهبش پرسيدم ، گفت : دوست عزيز من اهل لنينگراد شوروي هستم و در جنگ اول جهاني افسر و فرمانده دو هزار سرباز روسي بودم و ماموريتم تسخير كربلا   بود.
بيرون شهر اردو زده و در اوج آمادگي در انتظار دريافت فرمان يورش به كربلا بوديم كه شبي در عالم رؤ يا شخصيّت گرانقدري را ديدم كه نزدم آمد و با من به زبان روسي سخن گفت و خطاب به من فرمود: دولت روس در اين جنگ شكست خورده است و اين خبر فردا به عراق مي رسد و از پي انتشار خبر شكست روس ، همه سربازان روس كه در عراق مستقرّ هستند به دست مردم كشته مي شوند و تو براي نجات خويش از مرگ ! به دست مردم ، اسلام را برگزين .

 

 23.jpg


گفتم : سرورم شما كيستيد؟ فرمود: من عباس قمربني هاشم هستم . شيفته جمال پرفروغ و كمال وصف ناپذير و بيان گرم و گيراي او شدم و همانجا به راهنمايي او اسلام آوردم .
آنگاه فرمود: برخيز و از نيروهاي ارتش روس فاصله بگير.

گفتم : آقا كجا بروم ؟ فرمود:
نزديك مقرّ فرماندهي ات اسبي است بر آن سوار شو كه تو را به نجف مي رساند و آنجا پيش وكيل و شخصيت مورد اعتماد خاندان ما سيدابوالحسن برو.   
گفتم : سرورم : من تنها ده نفر مامورمراقب دارم چگونه بروم ؟ فرمود:
آنها همه مست افتاده اند و متوجّه رفتن تو نخواهند شد.
از خواب بيدار شدم و خيمه خويش را عطر آگين و نوراني احساس كردم ، با عجله لباس خود را پوشيدم و حركت كردم ، مراقبين و پاسداران من مست بودند.
من از ميان آنها گذشتم امّا گويي متوجّه نشدند.
در نزديك قرارگاه خويش اسبي آماده بود سوار شدم و آن مركب با شتاب پس از مدّتي كوتاه مرا در شهري پياده كرد.
در بهت و حيرت بودم كه ديدم در خانه اي باز شد و مرد كهنسال و منوّري بيرون آمد و به همراه او يك شيخ بود كه با من به زبان روسي سخن گفت :
مرا به منزل دعوت كرد، از او پرسيدم :
دوست عزيز آقا كيست ؟
پاسخ داد: همان مرد فرزانه و بزرگي كه حضرت عباس (ع)  شما را به سوي او فرستاده و پيش از رسيدن شما، سفارشتان را به او نموده .
بار ديگر اسلام آوردم و آن مرد بزرگ ، به شيخ دستور داد كه دستورات اسلام را به من بياموزد و شگفت انگيزتر اينكه روز بعد هم خبر شكست دولت بلشوي روس در عراق انتشار يافت و عربهاي خشمگين و به جان آمده ، به سربازان روسي يورش بردند و همه را قتل عام كردند.
پرسيدم : شما اينك اينجا چه مي كنيد؟
گفت : هواي نجف بسيار گرم است به همين جهت آيت الله اصفهاني در تابستان ها كه هواي اينجا بهتر است مرا به اينجا مي فرستد.
پرسيدم : آيا باز هم حضرت عباس (ع )   را زيارت كرده اي ؟
گفت : گاهي ما را هم مورد عنايت قرار مي دهد. (1)



یک شنبه 2 بهمن 1396برچسب:, :: 10:20 ::  نويسنده : عاشق آقا

استخاره


آقاي حاج شيخ علي اسلامي ، فرزند مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي بنيانگذار جامعه تعليمات اسلامي در تهران اظهار داشتند:
داستاني را دوستان از جناب آية الله سيّدعبدالكريم كشميري  نقل نمودند كه مشتاق شدم آن را بدون واسطه از خود ايشان بشنوم .
بدين منظور به محضرشان مشرف شدم آقاي كشميري ، كه در نجف مي زيستند، مورد مراجعه اقشار مختلف مردم بودند و اكثراً از ايشان طلب استخاره مي شد.

 

 7.jpg


ضمنا استخاره ايشان با تسبيح صورت مي گرفت و مكنونات قلبي را نيز كه مراجعه مي كردند و استخاره مي خواستند بيان مي كردند. ايشان صبحها قريب دو ساعت به ظهر مانده در يكي از ايوانهاي صحن مطهر حضرت اميرالمؤ منين (ع ) مي نشستند و افراد مختلف در اين موقع براي گرفتن استخاره به ايشان مراجعه مي كردند. آقاي كشميري  نقل كردند كه :
مدّتي بود مي ديدم زني با عباي سياه و حالت زنان معيدي (دهاتي ) زير ناودان طلا مي نشيند و زنها به او مراجعه مي كنند و او نيز با تسبيحي كه به دست داشت بر ايشان استخاره مي گرفت اين حالت نظرم را جلب كرد. روزي به يكي از خدّام صحن مطّهر گفتم :
هنگام ظهر كه كار اين زن تمام مي شود او را نزد من بياور، از او سوالاتي دارم . خادم مزبور، يك روز پس از اينكه كار استخاره آن زن تمام شد، او را نزد من آورد، از او سؤ ال كردم :

تو چه مي كني ؟ گفت : براي زنها استخاره مي گيرم . گفتم : استخاره را از كه آموختي ؟ چه ذكري مي خواني ، و چگونه مسائل را به مردم مي گويي ؟
گفت : من داستاني دارم ، و شروع به تعريف آن داستان كرد و گفت : من زني بودم كه با شوهر و فرزندانم زندگي عادي يي را مي گذراندم . شوهرم در اثر حادثه اي از دنيا رفت و من ماندم و چهار فرزند يتيم ، خانواده شوهرم به اين عنوان كه من بدشگون هستم و قدم من باعث مرگ پسرشان شده است ، مرا از خود طرد كردند. و خانواده خودم هم اعتناي به مشكلات مادي من نداشتند، لذا زندگي را با زحمات زياد و رنج فراوان مي گذراندم .
ضمنا از آنجا كه زني جوان بودم ، طبعا دامهايي نيز براي انحرافم گسترده مي شد، و چندين مرتبه بر اثر تنگناهاي اقتصادي و احتياجات مادي نزديك بود به دام افتاده و به فساد كشيده شوم و تن به فحشا بدهم ولي خداوند كمك نمود و خود داري كردم تا روزي بر اثر شدت احتياج و گرفتاري ، تصميم گرفتم كه چون زندگي برايم طاقت فرسا شده وديگر چاره اي نداشتم تن به فحشا بدهم . من تصميم خود را گرفته بودم .
اماّ اين بار نيز خدا به فريادم رسيد و مرا نجات داد. در بين ما رسم است كه اگر حاجتي داريم به حرم حضرت ابوالفضل (ع ) مي آئيم و سه روز اعتصاب غذا مي كنيم تا حاجتمان را بگيريم ، و اكثرا هم حاجت خود را مي گيرند من نيز تصميم گرفتم به ساحت مقدّس حضرت ابوالفضل العباس (ع ) متوسل شده و اعتصاب غذا كنم . رفتم و دست توسل به دامنش زدم و كنار ضريح آن حضرت اعتصاب غذا را شروع كردم . روز سوّم بود كه كنار ضريح خوابم برد و (حضرت ابوالفضل (ع ) به خوابم آمد و حاجتم را برآورد و فرمود:
تو براي مردم استخاره بگير. عرض كردم من كه استخاره بلد نيستم فرمود: تو تسبيح را به دست بگير، ما حاضريم و به تو مي گوييم كه چه بگويي . از خواب بيدار شدم و با خو گفتم : اين چه خوابي است كه ديده ام ؟! آيا براستي حاجت من روا شده است و ديگر مشكلي نخواهم داشت ؟! مردد بودم چه كنم ؟ بالاخره تصميم گرفتم اعتصابم را شكسته و از حرم خارج شوم ببينم چه مي شود. از حرم خارج شدم و داخل صحن گرديدم . ا
ز يكي از راهروهاي خروجي كه مي گذشتم زني به من برخورد كرد و گفت : خانم استخاره مي گيري ؟ تعجب كردم ، اين چه مي گويد؟! معمول نيست كه زن استخاره بگيرد، آن هم زني معيدي و چادر نشين و بياباني ! ارتباط اين خانم با خوابي كه ديدم و دستوري كه حضرت به من داده چيست ؟! آيا اين خانم از خواب من مطلّع است ؟! آيا از طرف حضرت مامور است ؟! بالاخره به او گفتم : من كه تسبيح ندارم فورا تسبيحي به من داد و گفت : اين تسبيح را بگير و استخاره كن : دست بردم و با توجهّي كه به حضرت ابوالفضل العباس (ع ) داشتم مشتي از دانه هاي تسبيح را گرفتم ، ديدم حضرت در مقابلم ظاهر شد و فرمود:
  به اين چه بگويم مطالب را گفتم و او رفت . از آن تاريخ ، من هفته اي يك روز به اين محل زير ناودان طلا مي آيم و زناني كه وضع مرا مي دانند، نزد من مي آيند و من بر ايشان استخاره مي گيرم و بابت هر استخاره پولي به من مي دهند ظهر كه مي شود، با پول حاصله ، وسايل معيشت خودم و فرزندانم را تهيه مي كنم و به منزل برمي گردم .
 

 



یک شنبه 1 بهمن 1396برچسب:, :: 9:59 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمران اشجعي

او عمران بن کعب بن حارث اشجعي، و اشجع قبيله اي از غطفان تيره اي از «قيس عيلان» که از اعراب شمالي مي باشند.تنقيح المقال و رجال طوسي و جامع الرواة عمران را از اصحاب حضرت امام حسين عليه السلام نوشته اند که در روز عاشورا در حمله نخست به شهادت رسيد و در زيارت رجبيه به صورت عمر بن ابي کعب وارد شده است: «السلام علي عمر بن ابي کعب».



یک شنبه 26 دی 1396برچسب:, :: 15:33 ::  نويسنده : عاشق آقا

مرحوم سيد ميرزا جعفر فرزند سيد ميرزا حبيب الله شيرازي رحمه الله و پسر عموي آيةالله ميرزا محمد حسن شيرازي که از علماي بزرگوار عراق بود، مي‏گويد: روزي به منزل حضرت آيةالله ميرزا عبدالهادي شيرازي رفتم و عرض کردم: آقا جان! مرا معذور بدار؛ چون من منبري نيستم. دوباره با اصرار فراوان فرمودند: روضه بخوان. ميرزا جعفر فرمودند: ديشب حضرت امام حسين عليه‏السلام را در خواب ديدم و حضرت علي اکبر عليه‏السلام هم در کنارشان بودند و در دست او کاغذ و دفتري بود. حضرت به فرزند بزرگوارشان فرمودند: اسم فلان منبري مشهور را از دفتر حذف کن و جاي آن، اسم ميرزا جعفر شيرازي را بنويس. مرحوم ميرزا جعفر فرمودند: تا اين خواب را شنيدم گريه و زاري کردم و گفتم من ديشب خانواده خودم را جمع کردم و براي آن‏ها از روي کتاب، روضه خواندم و گريستم و خدمت آن حضرت عرض کردم: چشم! اطاعت مي‏کنم. از آن روز به بعد خودم را براي منبر رفتن و روضه خواندن آماده کردم. مرحوم ميرزا جعفر در سال 1370 قمري فوت کرد و در شهر ري در مقبره‏ي ابوالفتوح رازي مدفون گرديد. ( مردان علم در ميدان عمل، ج 6، ص 406. )

 

52.jpg

 

منبع: کرامات حسينيه و عباسيه  ؛ موسي رمضاني‏پور
 



یک شنبه 25 دی 1396برچسب:, :: 15:31 ::  نويسنده : عاشق آقا

بدن حضرت رقيه


مرحوم شيخ احمد كافى اين شهيد گمنام و سرباز واقعى امام زمان و عاشق ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف و واعظ شهير و شهيد در راه دين رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: مرحوم سيد هاشم رضوان اللّه تعالى عليه يكى از علماء بزرگ شيعه شام بود كه سه دخترداشته ، مى گويد يكى از دخترهايم خواب رفت يك شب بيدار شد صدا زد: بابا در شب بى بى رقيه را خواب ديدم . بى بى به من فرمود: دختر به بابات سيدهاشم بگو آب آمده در قبر من و بدن من نارحت است قبر مرا تعمير كنيد. بابا اعتنائى نكرد، مگر مى شود با يك خواب دست به قبر دختر امام حسين ع زد.
فردا شب دختر و سطى همين خواب را ديد: باز بابا اعتنايى نكرد. شب سوم دختر كوچولوى سيد اين خواب را ديد شب چهارم خود سيد هاشم مى گويد خوابيده بودم يك وقت ديدم يك دختر كوچولو دارد مى آيد اين دختر از نظر سِنّى كوچك است اما آنقدر با اُبهت است باصولت و جلالت دارد مى آيد رسيد جلوى من به من فرمود سيد هاشم مگر بچه هايت به تو نگفتند كه من ناراحتم قبر مرا تعمير كن ؟

 

 27.jpg


  گفت : من با وحشت از خواب پريدم رفتم والى شام را ديدم جريان را گفتم والى نامه نوشت به سلطان عبد الحميد، سلطان جواب نوشت براى والى كه ما جراءت نمى كنيم اجازه نبش قبر بدهيم به همين آقاى سيد هاشم بگوئيد خودش اگر جراءت مى كند قبر را نبش كند و بشكافد پائين برود قبر را تعمير كند مادست نمى زنيم
سيد هاشم چند تا از علماى شيعه را ديد، اينها حرم را قُرُقْ كردند، ضريح را كنار گذاشتند كلنگ به قبرزدند، مقدار كمى كه قبر را كندند آثار رطوبت پيدا شد، پائين تر رفتند، ديدند آب آمده در قبر بدن بى بى در كفن لاى آب افتاده ، سيد هاشم رفت پائين دستهايش را برد زير بدن اين سه ساله ، بدن را با كفن از توى آبها آورد بيرون ، روى زانويش ‍ گذاشت ، آب قبر را كشيدند، نزديك ظهر شد، بدن را گذاشتند در يك پارچه سفيد نماز خواندند، غذا خوردند، دو مرتبه آمد بدن را گرفت روى دستش ، تا غروب اينها مشغول بودند، تا سه روز قبر را تعمير كردند، و به جاى آب گُلاب مصرف مى كردند، و گِل درست مى كردند و قبر را مى ساختند، جلوگيرى از آن آبها شد و قبر ساخته شد، يك تكه پارچه ديگر سيدهاشم از خودش آورد، روى كفن انداخت ، بدن را برداشت ، در قبر گذارد. علماى شيعه مى گويند در اين چند روز همه گريه مى كردند سيد هاشم هم همينطور، اما روز سوم وقتى سيد هاشم بدن را در قبر گذاشت و آمد بيرون ديگر داد مى زد گفتم سيد هاشم چى شده چرا فرياد مى زنى ؟ گفت به خدا ديدم آنچه شنيده بودم ، اين كلمه را بگويم امروز آتشت بزنم هِى داد مى زد رفقا به خدا ديدم آنچه شنيده بودم . گفتيم سيد هاشم چه ديدى ؟ گفت به خدا وقتى اين بدن را بردم در قبر دستم را از زير بدن بيرون كشيدم يك مقدار گوشه كفن عقب رفت ديدم هنوز بدنش ‍ كبود و سياه است ، هنوز جاى آن تازيانه ها روى بدن اين سه ساله باقى است .



یک شنبه 24 دی 1396برچسب:, :: 15:30 ::  نويسنده : عاشق آقا

روستاي «زرآباد» در نزديکي قلعه الموت، از روستاهاي قزوين است. در اين روستا، قبر مطهر امامزاده‏اي مشهور به نام «علي اصغر بن جعفر»وجود دارد و در کنار اين مقبره‏ي مطهر، درخت چناري وجود دارد که سال زيادي دارد و هر سال در روز عاشورا از آن درخت، خون جاري مي‏شود، هزاران نفر براي ديدن آن درخت به آن جا مي‏روند و جاري شدن خون آن درخت را به چشم خود مي‏بينند. آيةالله زرآبادي در کتاب کرامات از جاري شدن خون از درخت چنار در روز عاشورا سخن گفته و اين موضوع را از پدرش سيد علي و جدش سيد مهدي نقل مي‏کند. (اين کتاب به چاپ نرسيده و در کتابخانه‏ي پسرش موجود است.) مرحوم آيةالله العظمي مرعشي نجفي رحمه الله در حاشيه‏ي کتاب عروه، هنگام شمردن خون‏هاي پاک، مي‏نويسد: هم چنين خوني است که از درختي موجود در روستاي «زرآباد» از توابع قزوين خارج مي‏شود. نويسنده‏ي مطالب بالا مي‏افزايد: سال گذشته با جمعي از دوستان به روستاي زرآباد رفته و جاري شدن خون آن درخت را با چشم خود ديديم. درست لحظه‏ي اذان صبح روز عاشورا، خون جاري شد و بيش از چهار ساعت ادامه داشت. ( اشک روان بر امير کاروان، ص 63. )

 

53.jpg

 

منبع: کرامات حسينيه و عباسيه  ؛ موسي رمضاني‏پور
 



جمعه 24 دی 1396برچسب:, :: 9:0 ::  نويسنده : عاشق آقا

نيمه شبي در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي بود، خوابيده بودم ، ناگهان صداي پائي در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم . ديدم جواني وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه ميخواهيد؟ مثل آنكه نميتوانست فورا جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسي به او چه ميگويم زيرا بعدا معلوم شد اواهل بغداد و عرب است ولي مرحوم آقاي بافقي قبل از آنكه او چيزي بگويد از داخل اطاق صدازد كه حاج عباس او يونس ارمني است و بامن كار دارد او را راهنمائي كن كه نزد من بيايد. من او را راهنمائي كردم او به اطاق آقاي بافقي رفت .

 

 190.jpg


مرحوم آقاي بافقي وقتي چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤ الي به او فرمود: احسنت ، مي خواهي مسلمان شوي ، او هم بدون هيچ گفتگوئي به ايشان گفت ، بلي براي تشرف به اسلام آمده ام .

مرحوم آقاي بافقي بدون معطلي بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد، من كه همه جريانات برايم غير عادّي بود از يونس تازه مسلمان سؤ ال كردم كه جريان توچه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدي و چرا اين موقع شب را براي اين عمل انتخاب نمودي ؟
او گفت : من اهل بغدادم و ماشين باري دارم و غالبا از شهري به شهري بار مي برم يك روز از بغداد به سوي كربلا مي رفتم ، ديدم در كنار جادّه پيرمردي افتاده و ازتشنگي نزديك به هلاكت است ، فورا ماشين را نگه داشتم و مقداري آب كه در قمقمه داشتم به او دادم ، سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم ، او نمي دانست كه من مسيحي و ارمني هستم ، وقتي پياده شد گفت : برو جوان حضرت ابوالفضل العبّاس اجر تو رابدهد. من از او خدا حافظي كردم و جدا شدم ، پس از چند روز باري به من دادند كه به تهران بياورم ، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم ، درعالم رؤ يا ديدم در منزلي هستم و شخصي در آن منزل را مي زند، پشت در رفتم و در را باز كردم ديدم شخصي سوار اسب است و مي گويد: من ابوالفضل العباس هستم ، آمده ام حقّي كه به ما پيدا كردي به تو بدهم . گفتم چه حقي ؟
فرمود: حق زحمتي كه براي آن پيرمرد كشيدي سپس اضافه فرمود و گفت :
وقتي از خواب بيدار شدي به شهر ري مي روي شخصي تو را بدون آنكه تو سئوال كني به منزل آقاي شيخ محمد تقي بافقي مي برد و قتي نزد ايشان رفتي به دين مقدّس اسلام مشرف مي گردي .
من گفتم چشم قربان و آن حضرت از من خدا حافظي كرد و رفت ، من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حضرت عبدالعظيم حركت كردم ، در بين راه آقائي را ديدم كه بامن تشريف مي آورند و بدون آنكه چيزي از ايشان سئوال كنم ، مرا راهنمائي كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم . وقتي ما از مرحوم آقاي حاج شيخ محمد تقي بافقي سئوال كرديم كه شما چگونه او را شناختيد و مي دانستيد كه او آمده است كه مسلمان بشود؟ فرمود: آن كس كه او را به اينجا راهنمائي كرد يعني حضرت حجة بن الحسمي آيد و چه نام دارد و چه مي خواهد. 



جمعه 23 دی 1396برچسب:, :: 1:9 ::  نويسنده : عاشق آقا

شام

شام به سرزمين منطقه سوريه، فلسطين، لبنان، اردن و اطراف آنها گفته مي شده است. شامات هم مي گويند.اين سرزمين در صدر اسلام فتح شد و معاويه در دوره عثمان والي آنجا بود و امويان از آن پس بر آن منطقه استيلا يافتند و از حکومت مشروع علي «ع» سر برتافتند. دمشق، پايتخت امويان بود.يزيد هم آنجا حکومت مي کرد. اهل بيت سيد الشهدا «ع» پس از واقعه کربلا که به اسارت دشمن در آمدند، ابتدا به کوفه و از آنجا به شام برده شدند و چند روزي در دمشق اقامت کردند.ديدارشان با يزيد در دار الخلافه در همين شهر بود که حضرت زينب و امام سجاد «ع» در بارگاه يزيد خطبه خواندند و يزيد را رسوا ساختند. قبر حضرت زينب و رقيه که هر دو بصورت حرم و زيارتگاه شيعه است، در شام است.قبر رقيه نزديک مسجد جامع دمشق و حرم حضرت زينب در زينبيه، بيرون از دمشق است. سفر به شام براي اهل بيت حسين «ع » بسيار تلخ و مصيبتهاي دوران اسارت در اين ديار، برايشان از سختترين مصيبتها بوده است.وقتي از امام سجاد پرسيدند: در سفر کربلا، سختترين مصيبتهاي شما کجا بود، سه بار فرمود: «الشام، الشام، الشام».



جمعه 22 دی 1396برچسب:, :: 17:20 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمرو بن الحادث

او کسي بود که در مجلس ابن زياد «مشکور» زندان بان را که موجب آزادي پسرهاي مسلم بن عقيل عليه السلام شده بود شفاعت کرد و او را در حالي که پانصد تازيانه خورده بود به خانه ي خويش برد.



چهار شنبه 20 دی 1396برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : عاشق آقا

ashura,day of ashura,arbaeen,muharram,shia,shia islam,photo,download,photograph,شیعه



سه شنبه 19 دی 1396برچسب:, :: 11:16 ::  نويسنده : عاشق آقا

شمر بن ذي الجوشن

از فرماندهان خشن و جنايتکار سپاه کوفه در حادثه کربلا و از قاتلان سيد الشهدا عليه السلام. وي از طايفه بني کلاب و از رؤساي هوازن، و مردي شجاع بود که در جنگ صفين هم در لشکر امير المؤمنين «ع » بود، سپس ساکن کوفه شد و به روايت حديث پرداخت.نامش «شرحبيل » و کينه اش «ابو السابغه » بود.وي از فرماندهان سپاه عمر سعد در حادثه کربلا بود و پس از سستي ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسين «ع » همراه با فرماني از سوي ابن زياد به کربلا آمد که اگر عمر سعد حاضر به انجام ماموريت نباشد، وي آن را بر عهده گيرد.در کربلا، فرمانده جناح چپ ميدان بود.پس از شهادت امام حسين «ع »، عبيد الله سر امام حسين را همراه او به شام نزد يزيد فرستاد.سپس وي به کوفه بازگشت.وقتي قيام مختار در کوفه پيش آمد، شمر از کوفه بيرون رفت.مختار غلام خويش را با گروهي به طلب او فرستاد.شمر غلام مختار را کشت و به «کلتانيه » از قراي خوزستان رفت.جمعي از سپاهيان مختار به سرکردگي «ابو عمره » به جنگ او رفتند. شمر در اين نبرد کشته شد و تن او را پيش سگان انداختند. به نقلي ديگر، پس از خروج مختار، دستگير و کشته شد.



دو شنبه 18 دی 1396برچسب:, :: 16:34 ::  نويسنده : عاشق آقا

شهر مقدس کربلا در صد کیلومتری جنوب غربی بغداد واقع شده است.

در زمان حیات امام علی (ع) این شهر را به اسامی نینوا و شط الفرات نیز می‌شناختند. جمعیت شهر کربلا براساس آمار سال 2003 در حدود 572.300 نفر است و این شهر مرکز استان کربلا است.

شهر کربلا پس از شهر‌های مکه، مدینه منوره، بیت‌المقدس و نجف، مقدس ترین شهر شیعیان جهان محسوب می‌شود. در واقع در نزدیکی همین شهر بود که واقعه مصیبت بار عاشورا رخ داد.

ریشه نام کربلا
نظریات زیادی درباره ریشه‌زبانی نام کربلا وجود دارد. برخی بر این باورند که نام کربلا در زبان آشوری کهن ریشه دارد و از دو بخش کرب به معنای  نزدیک و الله به معنای خداوند گرفته شده است.

برخی دیگر مانند یاقوت حموی جغرافی دان مسلمان بر این باورند که نام کربلا از واژه عربی کربلاط به معنای زمین نرم اخذ شده است. برخی دیگر نیز معتقدند این واژه در اصل برگرفته از زمان فارسی و دو کلمه کار و بالا است.

درباره کربلا
کربلا از ثروتمندترین شهر‌های عراق است و منابع اصلی درآمد آن از زائرین اماکن متبرکه و کشاورزی است و بویژه محصول خرما است. این شهر از دوبخش قدیم یا بخش مذهبی و کربلای جدید تشکیل شده است. مدارس اسلامی و ساختمان‌های دولتی زیادی نیز در کربلا متمرکز شده‌اند.

مرقد مطهر امام حسین (ع) که در برخی از منابع نیز آن را مسجد‌الحسین(ع) نامگذاری کرده‌اند، در مرکز بخش مذهبی شهر کربلا قرار دارد.در روز عاشورای حسینی بسیاری از مسلمانان و شیعیان جهت زیارت این مکان مقدس به شهر کربلا می‌آیند. بسیاری از زائران مسن نیز به کربلا می‌آیند تا آخرین سال‌ها و روز‌های زندگی خود را در این شهر مقدس سپری کنند.

به دلیل وجود مرقد مطهر امام حسین در شهر کربلا ، 100 مسجد و 23 مدرسه دینی در این شهر ساخته شده‌اند.

تاریخ کربلا
مهمترین واقعه تاریخ شهر مقدس کربلا، شهادت جانگداز امام حسین(ع) و 72 نفر از یاران ایشان در عاشورای سال 61 هجری(10 اکتبر 680 میلادی) است.

حسین بن على(ع) یکى از محورهاى وحدت شیعه و از چهره‏هاى برجسته و شاخصى بود که مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه گران اموى از نفوذ شخصیت او بیم داشتند.
با مرگ معاویه در سال 60 هجرى، یزید به والى مدینه نوشت که از امام حسین(ع) به نفع او بیعت بگیرد. اما سید الشهدا که فساد یزید و بى‏لیاقتى او را مى‏دانست، از بیعت امتناع کرد و براى نجات اسلام از بلیه سلطه یزید که به زوال و محو دین مى‏انجامید، راه مبارزه را پیش گرفت.

از مدینه به مکه هجرت کرد و در پى نامه‌نگاری‌هاى کوفیان و شیعیان عراق به آن حضرت و دعوت براى آمدن به کوفه، آن امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد و نامه‏هایى براى شیعیان کوفه و بصره نوشت و با دریافت پاسخ کوفیان در بیعتشان با مسلم بن عقیل، در روز هشتم ذیحجه سال 60 هجرى از مکه به سوى عراق، حرکت کرد.

پیمان‌شکنى کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سیدالشهدا که همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوى کوفه مى‏رفت، پیش از رسیدن به کوفه در سرزمین«کربلا» در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت.تسلیم نیروهاى یزیدى نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمین، مظلومانه و تشنه‌کام، همراه اصحابش به شهادت رسید.

از آن پس، کربلا کانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگى شد و کشته شدن وى، سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدان‌هاى خفته گردید.

شهر کربلا از کم آبی در مقیضه بود که در اوئل قرن هجدهم با ساختن بندی در ابتدای نهر حسینیه این مشکل تا حدود زیادی مرتفع شد. در 1801 میلادی و پس از حمله واهابی‌ها به کربلا شهر به شدت آسیب دید و و هابی‌ها کربلا را غارت کردند.پس از حمله وهابی‌ها و رفع قائله آنان بزرگان کربلا حکومت خودمختاری را در این شهر اعلام کردند، اما دوره حاکمیت بزرگان کربلا بر این شهر  زیاد طول نکشید و با حمله عثمانی‌ها در سال 1843 خاتمه یافت.

حاکمیت عثمانی‌ها بر کربلا سبب مهاجرت بسیاری از علما از این شهر به نجف مقدس شد.از این زمان به بعد نجف مرکزیت دینی یافت. تا سال‌های اولیه قرن بیستم میلادی ایرانیان 75 درصد سکنه کربلا را تشکیل می‌دادند، اما در دوره سلطه بریتانیایی‌ها بر کربلا جمعیت ایرانیان ساکن کربلا به تدریج کاهش یافت.

در زمان حاکمیت صدام حسین در عراق سخت گیری‌ها بر مردم شهر کربلا شدت یافت و در این زمان غیر شیعیان مجاز به سفر به کربلا نبودند. در سال 1991 و در جریان قیام شیعیان علیه حکومت صدام حسین آسیب‌های فراوانی به شهر کربلا وارد شد. سرکوب قیام شیعیان عراق نقاب را از چهره بی رحم صدام برکشید و چهره واقعی او را برملا و بی رحمی و سنگدلی صدام نزد جهانیان را آشکار ساخت.

در سال 2004، قریب یکسال پس از اشغال عراق توسط نظامیان آمریکایی و پس از سقوط حکومت صدام ، بیش از یک میلیون زائر جهت زیارت حرمین مطهر به شهر کربلا رفتند.اما انفجار بمب صدها زائر را به شهادت رساند.این واقعه جانگداز در واقع به واسطه اشغال عراق توسط نیرو‌های آمریکایی و نبود شرایط امنیتی مناسب در شهر کربلا رخ داده بود.

 



شنبه 16 دی 1396برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمرو بن ضبيعه ي تميمي

از سوارکاران دلير کوفه، که از کوفه همراه سپاه عمر سعد بيرون آمد، ولي در کربلا به ياران امام حسين عليه السلام پيوست و در رکاب آن حضرت شهيد شد. نامش در زيارت ناحيه ي مقدسه هم آمده است.علت پيوستن او به امام آن بود که ديد سپاه کوفه نه شرايط امام را مي پذيرد و مي گذارد که وي از جايي که آمده، به همان جا بازگردد.



شنبه 16 دی 1396برچسب:, :: 17:16 ::  نويسنده : عاشق آقا

محمد بن حنفيه

تولد ايشان در سال 15 و يا 17 ه.ق. مي باشد. محمد فرزند گرامي و عظيم الشأن امام علي بن ابيطالب عليه السلام است و او را به جد مادريش «حنفيه» نسبت مي دهند. مرحوم مجلسي، در ذکر ماجراي حرکت امام حسين عليه السلام از مدينه به مکه و از مکه به کربلا روايتي دارد که مي تواند جواب مناسبي براي علت نيامدن محمد بن حنفيه به کربلا باشد. ايشان پس از قتل درخواست محمد حنفيه از امام حسين عليه السلام براي صرف نظر از سفر به عراق مي نويسد: «امام حسين عليه السلام در جواب محمد حنفيه فرمود»: «... من آماده ي حرکت به سوي مکه هستم و همه ي خانواده و برادران و خواهران و برادرزاده ها و شيعيانم با من همراهند و امر آنان به دست من است»... ؛ اما تو اي برادرم، لازم نيست مرا همراهي کني بلکه در مدينه بمان و به عنوان چشم (و خبر رسان) من باش و اوضاع مدينه را به اطلاع من برسان...».امام صادق عليه السلام فرمود: محمد حنفيه نمرد مگر آنکه به امامت علي بن الحسين عليه السلام اقرار و اعتراف داشت و وفات او در سال 84 ه.ق بود.امام باقر عليه السلام فرمود: «... در بيماري محمد حنفيه من در کنارش بودم و خودم چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم».



چهار شنبه 13 دی 1396برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : عاشق آقا

عکس های زیبا مخصوص محرم و عاشورای حسینی



چهار شنبه 13 دی 1396برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : عاشق آقا

نخستین ماه از ماه‌های ۱۲ گانه قمری و یکی از ماه‌های حرام، محرم نام دارد که در دوران جاهلیت و اسلام، جنگ در آن حرام بود

شب و روز اول محرم به عنوان اول سال قمری دارای نماز و آداب خاصی است که در کتاب شریف مفاتیح الجنان بیان شده است. محرم، ماه حزن و اندوه و عزاداری شیعیان به خاطر شهادت حضرت امام حسین (ع) است.

حوادث و وقایع فراوانی از جمله غزوه ذات الرقاع، فتح خیبر، ازدواج حضرت زهرا(س)، ورود امیرمؤمنان علی (ع)، حادثه خونین کربلا؛ تاسوعا و عاشورا و شهادت امام حسین (ع) و اسارت خاندان امام به کوفه و شام در ماه محرم رخ داده است.

عروج حضرت ادریس به آسمان، استجابت دعای حضرت زکریا (ع)، عبور حضرت موسی(ع) از دریا و غرق شدن فرعونیان در نیل و عذاب اصحاب فیل نیز در ماه محرم رخ داده است.



دو شنبه 11 دی 1396برچسب:, :: 20:43 ::  نويسنده : عاشق آقا

 

 

عالم همه قطره اند و دریاست حسین
خوبان همه بنده اند و مولاست حسین
عزاداریتان مقبول

 



در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضا می کند

 



دو شنبه 11 دی 1396برچسب:, :: 19:37 ::  نويسنده : عاشق آقا

قیامت بی حسین غوغا ندارد    

"شفاعت بی حسین معنا ندارد"   

حسینی باش که در محشر نگویند"     

چرا پرونده ات امضاء ندارد


 



جمعه 8 دی 1396برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : عاشق آقا

عبدالله رضيع

يکي از فرزندان امام حسين «ع» که شير خوار بود و از تشنگي، روز عاشورا بي تاب شده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم، کسي جز اين کودک نمانده است.نمي بينيد که چگونه از تشنگي بي تاب است؟در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «ان لم ترحموني فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تيري از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علي اصغر را دريد.امام حسين «ع» خون گلوي او را گرفت و به آسمان پاشيد. در کتابهاي مقتل، هم از «علي اصغر» ياد شده، هم از طفل رضيع (کودک شيرخوار) و در اينکه دو کودک بوده يا هر دو يکي است، اختلاف است.در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين کودک شهيد، آمده است: «السلام علي عبدالله بن الحسين، الطفل الرضيع، المرمي الصريع، المشحط دما، المصعد دمه في السماء، المذبوح بالسهم في حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن کاهل الاسدي ».و در يکي از زيارتنامه هاي عاشورا آمده است: «و علي ولدک علي الاصغر الذي فجعت به» از اين کودک، با عنوانهاي شيرخواره، ششماهه، باب الحوايج، طفل رضيع و... ياد مي شود و قنداقه و گهواره از مفاهيمي است که در ارتباط با او آورده مي شود.علي اصغر را «باب الحوائج» مي دانند، گر چه طفل رضيع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.



جمعه 8 دی 1396برچسب:, :: 17:34 ::  نويسنده : عاشق آقا

دهه عاشورا

ده روز اول ماه محرم را دهه عاشورا يا دهه محرم مي گويند و در اين ايام مردم اقدام به برپايي عزاداري و مجالس وعظ و مرثيه مي کنند و هيئتهاي عزاداري و مساجد و تکايا و حسينيه ها رونق و شور بيشتري پيدا مي کند و آمادگي براي بزرگداشت عاشوراي حسيني پديد مي آيد.



شنبه 2 دی 1396برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : عاشق آقا

....یاحسین

یادمونه اشک و دعا

پیام امروز شهدا

خالیه جاشون بین ماها

(یا زهرا)2

بیادشون دل ها خداییه

فک و مجنون طلائیه

شلمچه که کربلاییه

(یا زهرا)2

 



یک شنبه 26 آذر 1396برچسب:, :: 17:25 ::  نويسنده : عاشق آقا

سلام بر حسين

درودي است که هنگام نوشيدن آب خنک بر زبان مي آيد.به عربي گفته مي شود: «سلام الله علي الحسين و اصحابه ».امام سجاد، امام صادق و ائمه ديگر، هنگام نوشيدن آب، از حسين «ع» ياد مي کردند.شيعيان من! هر گاه آب گوارا نوشيديد، مرا ياد کنيد، هر گاه غريب يا شهيدي را شنيديد، بر من گريه کنيد.آب و تشنگي، تداعي کننده عاشوراي حسين است و هر مرثيه خواني نيز از فرات و آب و عطش، گريز به صحراي کربلا مي زند و از حسين عطشان ياد مي کند.



یک شنبه 26 آذر 1396برچسب:, :: 17:23 ::  نويسنده : عاشق آقا

قصر مقاتل

نام يکي از منزلهاي نزديک کوفه، که امام حسين «ع » در سفر خويش از مکه به کربلا از آنجا نيز گذشت.پيشتر در آنجا قصري بوده متعلق به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و ميان عين التمر و قطقطانه (نام دو تا از منزلها) قرار داشته است.در آبادي قصر مقاتل علاوه بر آن قصر، مسجد و بناهاي کهن نيز بوده که خراب شده و تنها تپه اي از بقاياي آن مانده بود.حسين بن علي «ع » در اين منزلگاه فرود آمد.همانجا بود که خيمه عبيد الله بن حر جعفي را ديد و حجاج بن مسروق و زيد بن معقل هم همراهش بودند.امام ازحجاج بن مسروق و عبيد الله خواست که به او بپيوندند، اما آن دو عذر آوردند و تنهاگفتند که حاضريم اسبهايمان را بدهيم.امام فرمود: نيازي به اسبهاتان نداريم. و بدينگونه سعادتي را که تا در خانه آنان آمده بود، با دست خود راندند و از فيض حيات ابدي درسايه شهادت، محروم شدند.امام حسين «ع » شبانه از قصر مقاتل حرکت کرد و سمت راست مسير را گرفت و رفت، تا به کربلا رسيد.اين منزلگاه را «قصر بني مقاتل » هم مي گفتند.

 



شنبه 25 آذر 1396برچسب:, :: 16:41 ::  نويسنده : عاشق آقا

عمورا

نام ديگري براي سرزمين کربلاست.امام حسين «ع» در سخنراني خويش با يارانش درشب عاشورا، اشاره فرمود که جدم پيامبر خدا مرا خبر داده که مرا به سرزمين عراق فرا مي خوانند و در سرزمين کربلا فرود مي آيم و آنجا شهيد خواهم شد: «اخبرني جدي رسول الله «ص » باني ساساق الي العراق، فانزل ارضا يقال لها عمورا و کربلا و فيها استشهد».



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام ممنون خوش حالم که وبلاگ منو دیدین
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان محرم و آدرس muharram96.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 87
بازدید کل : 3873
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content