محرم باید زنده بماند سه شنبه 24 بهمن 1396برچسب:, :: 11:44 :: نويسنده : عاشق آقا
حجت الاسلام و المسلمين مرحوم کافي رضي الله عنه (واعظ نامدار) نقل فرمود که ملا احمد مقدس اردبيلي فرمودند: براي زيارت حضرت امام حسين عليهالسلام با جمعي از طلبهها پياده وارد کربلا شديم، در بين راه طلبهاي بود که گاهي براي ما روضه ميخواند، گويا امام حسين عليهالسلام نمکي بر حنجرهاش ريخته بود. مرحوم مقدس اردبيلي ميفرمايد: وقتي وارد کربلا شدم اربعين بود و زائران زيادي به آن جا آمده بودند، با خود گفتم: چون حرم شلوغ است داخل نميروم و در گوشهاي از صحن مينشينم و زيارت ميخوانم، آن گاه طلبههايي را که در آن جا بودند دور خود جمع کردم و به آنها گفتم: آن طلبهاي که در راه براي ما روضه ميخواند کجا است؟
گفتند: نميدانيم کجا رفته است. در اين هنگام ديدم مرد عربي از بين جمعيت خود را کنار زد و به طرف من آمد و صدا زد: ملا احمد اردبيلي! ميخواهي چه کني؟ گفتم: ميخواهم زيارت اربعين بخوانم. آن مرد عرب گفت: پس زيارت را بلندتر بخوان تا من هم گوش کنم. ملااحمد اردبيلي ميگويد: زيارت را بلندتر خواندم: وقتي زيارت تمام شد به طلبهها گفتم: آن طلبه پيدا نشد؟ آنها گفتند: آقا! نميدانيم کجا رفته است. ناگهان مرد عرب به من گفت: مقدس اردبيلي! چه ميخواهي؟ گفتم: يکي از اين طلبهها در راه براي ما روضه ميخواند، مدتي است که نميدانم کجا رفته، خيلي علاقه دارم براي ما روضه بخواند. مرد عرب به من گفت: مقدس اردبيلي! ميخواهي من براي شما روضه بخوانم؟ گفتم: آري! آيا ميتواني روضه بخواني؟ مرد عرب گفت: آري! در اين موقع ديدم مرد عرب رويش را به طرف ضريح امام حسين عليهالسلام گرداند و ما را منقلب کرد. يک وقت صدا زد: آقا جان! نه من و نه مقدس اردبيلي و نه اين طلبهها هيچ کدام يادمان نميرود، آن ساعتي که خواستي از خواهرت - حضرت زينب عليهاالسلام - جدا شوي، در اين هنگام ديد کسي بالاي سر او نيست. در آخر متوجه شدم که اين عرب، حضرت مهدي صاحب الزمان (عج) است. (مرحوم شيخ احمد کافي. ) دو شنبه 9 بهمن 1396برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : عاشق آقا
سالروز ایام فاطمیه را به تمام شما فاطمیون تسلیت عرض می نمایم یک شنبه 6 بهمن 1396برچسب:, :: 10:23 :: نويسنده : عاشق آقا
عذاب مرد ميخ فروش
فضل بن زبير ميگويد: نزد «سدي» نشسته بودم که مردي وارد شد و کنار ما نشست، يک لحظه متوجه شديم که بدنش بوي «صمغ»( صمغ، شيرهاي است که از بعضي درختان مانند صنوبر گرفته ميشود. ) ميدهد. «سدي» به او گفت «صمغ» ميفروشي؟ او گفت: خير! «سدي» گفت: اين بو براي چيست؟ آن مرد گفت: من در لشکر عمر بن سعد بودم و فقط در لشکر ميخ چادر ميفروختم. بعد از روز عاشورا، رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم و در کنار آن حضرت، حضرت علي عليهالسلام و امام حسين عليهالسلام نيز حضور داشتند و ديدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله به اصحاب امام حسين عليه السلام آب مي دهد. من هم در کنار رسول خدا صلي الله عليه و آله تقاضاي آب کردم؛ ولي آن حضرت از آب دادن به من خودداري کردند و فرمودند: آيا تو نبودي که به دشمنان ما کمک کردي؟ گفتم يا رسول الله! من فقط ميخ ميفروختم، در همين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله به حضرت علي عليهالسلام رو کردند و فرمودند: به او صمغ بخوران.
حضرت علي عليهالسلام هم جامي به من دادند و من از آن خوردم، وقتي که بيدار شدم، تا سه روز از مخرج بول من، صمغ بيرون ميآمد، سپس آن حالت بر طرف شد؛ ولي بوي آن باقي ماند. «سدي» به او گفت: نان گندم بخور و هر چه از نباتات هست بخور و از آب فرات نيز بنوش؛ يعني هر چه دوست داري بخور، براي اين که هرگز فکر نميکنم بهشت را مشاهده کني. ( مدينةالمعاجز، ج 4، ص 87. ) یک شنبه 5 بهمن 1396برچسب:, :: 10:23 :: نويسنده : عاشق آقا
باز شدن در مسجد براثا براي شيخ غلامرضا طبسي
یک شنبه 4 بهمن 1396برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : عاشق آقا
يکي از سرکردههاي دشمن که در کربلا براي کشتن امام حسين عليهالسلام و اصحابش حاضر بود «اخنس بن زيد» نام داشت. او فردي خودخواه و بيرحم بود و از بيرحمي به همراه ده نفر با اسب بر جنازهي امام حسين عليهالسلام تاختند و استخوانهاي او را شکستند. اين مرد بيرحم، از دست انتقام مختار در امان ماند و تا سن نود سالگي عمر کرد و در يک شب به عنوان فردي ناشناس، مهمان يکي از مسلمانان و علاقهمندان اهل بيت عليهمالسلام به نام «سُدي» شد. سُدي ميگويد: يک شب مردي نزد من آمد، خيلي دوست داشتم که با مهمان انس بگيرم و به او علاقه پيدا کنم. او «اخنس بن زيد» بود؛ ولي من او را نميشناختم، با هم باب سخن را باز کرديم، تا اين که قصهي کربلا به ميان آمد، با سوز فراوان آهي از دل کشيدم. او گفت: چه شد؟ چرا نگران شدي؟ گفتم: به ياد مصيبتهايي افتادم که هر مصيبتي نزد آن آسان است. آن مرد گفت: اين سپاس تو براي چيست؟ گفتم: به خاطر اين که در انتقام خون امام حسين عليهالسلام شرکت نکردم، مگر از رسول خدا صلي الله عليه و آله نشنيدهاي که فرمودند: هر کس در انتقام خون حسين عليهالسلام شرکت کند در قيامت ترازوي اعمالش سبک ميگردد. اخنس گفت: اين حرفهايي را که ميزني درست نيست، همه آنها دروغ است. گفتم: چطور درست نيست با توجه به اين که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «نه دروغ گفتهام و نه به من دروغ گفته شد». اخنس گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده. قاتل حسين عليهالسلام عمر طولاني نميکند؛ ولي قسم به جان تو! من بيش از نود سال عمر کردهام، مگر مرا نميشناسي؟ سدي گفت: نه! سپس گفت: من اخنس بن زيد هستم که به فرمان عمر سعد بر بدن حسين عليهالسلام اسب تاختم و استخوان او را درهم شکستم. سدي گفت: خيلي نگران شدم و قلبم از شدت درد، آتش گرفت. با خود گفتم: بايد او را به هلاکت برسانم، در اين فکر بودم که فتيله چراغ خراب شد، خواستم درست کنم، اخنس گفت: من خودم آن را درست ميکنم. آن گاه برخاست تا فتيله چراغ را درست کند، سپس آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزاند، هر چه دست خود را به خاک ماليد خاموش نشد، آن گاه با عجز فراوان از من خواست تا کمکش کنم. سدي گفت: هر چند با او دشمن بودم، ولي آب آوردم و بر دستش ريختم؛ ولي اثري نکرد و شعلهي آتش آن زيادتر شد و از جا برخاست و خود را داخل نهر آب انداخت؛ ولي هم چنان در آتش ميسوخت. سدي ميگويد: سوگند به خدا! هر چه آن مرد خود را در آب ميانداخت شعلهي آتش بيشتر ميشد و بدن او مانند ذغال ميسوخت و من به او نگاه ميکردم. ( همان، ج 45، ص 322. )
حسیــــن جـــــان!
هر چه میخواست دلم از تــــو برآورده شده آرزوی " بفدایت بشوم" مانده هنوز...!
افسر روسي
استخاره
یک شنبه 1 بهمن 1396برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : عاشق آقا
عمران اشجعي او عمران بن کعب بن حارث اشجعي، و اشجع قبيله اي از غطفان تيره اي از «قيس عيلان» که از اعراب شمالي مي باشند.تنقيح المقال و رجال طوسي و جامع الرواة عمران را از اصحاب حضرت امام حسين عليه السلام نوشته اند که در روز عاشورا در حمله نخست به شهادت رسيد و در زيارت رجبيه به صورت عمر بن ابي کعب وارد شده است: «السلام علي عمر بن ابي کعب». یک شنبه 26 دی 1396برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : عاشق آقا
مرحوم سيد ميرزا جعفر فرزند سيد ميرزا حبيب الله شيرازي رحمه الله و پسر عموي آيةالله ميرزا محمد حسن شيرازي که از علماي بزرگوار عراق بود، ميگويد: روزي به منزل حضرت آيةالله ميرزا عبدالهادي شيرازي رفتم و عرض کردم: آقا جان! مرا معذور بدار؛ چون من منبري نيستم. دوباره با اصرار فراوان فرمودند: روضه بخوان. ميرزا جعفر فرمودند: ديشب حضرت امام حسين عليهالسلام را در خواب ديدم و حضرت علي اکبر عليهالسلام هم در کنارشان بودند و در دست او کاغذ و دفتري بود. حضرت به فرزند بزرگوارشان فرمودند: اسم فلان منبري مشهور را از دفتر حذف کن و جاي آن، اسم ميرزا جعفر شيرازي را بنويس. مرحوم ميرزا جعفر فرمودند: تا اين خواب را شنيدم گريه و زاري کردم و گفتم من ديشب خانواده خودم را جمع کردم و براي آنها از روي کتاب، روضه خواندم و گريستم و خدمت آن حضرت عرض کردم: چشم! اطاعت ميکنم. از آن روز به بعد خودم را براي منبر رفتن و روضه خواندن آماده کردم. مرحوم ميرزا جعفر در سال 1370 قمري فوت کرد و در شهر ري در مقبرهي ابوالفتوح رازي مدفون گرديد. ( مردان علم در ميدان عمل، ج 6، ص 406. )
منبع: کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضانيپور درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان محرم و آدرس muharram96.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. |
|||
|